واقعا لطف کردم، قبول زحمت کردم بعد از سه هفته زنگ زدم به دکترم. گفت باید بیای ببینمت. گفتم نمیشه از همین پای تلفن بگین چمه؟ راستشو بگین من طاقتش رو دارم. فکر کرد دارم باهاش شوخی میکنم. گفت فردا برو سونوگرافی سریع بیارش برام. حالا اون فردا چند هفته دیگه باشه و چند هفته دیگه اینجوری خونریزی داشته باشم خدا داند!
سردرد بی امانم میکند گاهی. دستمال میبندم، قرص میخورم. دوش میگیرم. شکلات میخورم. باز هم هست. نمی رود این سردرد لعنتی گاهی. امشب از همان شب هاست که این سردرد لعنتی از سر شب بی تابم کرده است. البته میدانی زیاد هم تقصیر سردرد نیست این بیتابی من. خودم میدانم درد بی درمان من چیست...