کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

می گوید: همه چیز را داری به اختیار  و خواست خودت پیش می بری! کاش پشیمان نشوی... بعد من فکر می کنم که چه چیز این زندگی به خواست من بوده است که حالایش باشد. آنقدر خسته ام، آنقدر بیحوصله ام که فقط مرگ آرامبخش خوبی است برایم. آدم ها در موردم برداشت هایی می کنند که درست نیست ولی فعلا سکوتم. سال جدید را با سکوت شروع کردم. در خودم جا ماندن و سکوت کردم و لبخند زدن. خوب این هم مدل من است دیگر...

نظرات 2 + ارسال نظر
هیچکس چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ب.ظ

غیر از وقتی که به دنیا می اییم بیشتر چیزها به اختیار خودمان است بانو... مثلا همین به قول خودت سکوت را خودت خواسته ای دیگر...مدل خودت را هم خودت انتخاب کرده ای دیگر...
این که چه بکنی و چه نکنی به اختیار توست...با که بروی با که بیایی با که بمانی به که نه بگویی و به که آره...غیر از این نیست...

فاطمه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:04 ب.ظ http://life-me.blogsky.com/

سلام
با اجازه بعضی از نوشته هات رو خوندم نمیدونم چرا حس کردم هنوز جایی در سالهایی که رفته اند زندگی میکنی!!!؟؟( این فقط ی حس بود امیدوارم ناراحت نشی از جمله ام)

آدمها که کارشون قضاوت کردن ِ!

امیدوارم جایی! کسی! به جز مرگ تمام بی حوصلگی هایت را بخرد تا سالهای سال قبل از مرگ به آرامش رسیده باشی و با آرامش زندگی کرده باشی...
شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد