کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

تشنج های عصبی

از اول تعطیلات هروقت از حالش پرسیده بودم گفته بود که خوبم، ولی خوب نبود. خر که نیستم. به قول خودش 2 میلی گرم مغز هم که فرض کنیم برای خودمان، از صدایش میشد فهمید که خوب نیست. سره حال نیست. تنهاست و کلافه. تا این سه چهار روز آخر تعطیلات را رسما افتاده بود خانه. نوشته بود که حمله عصبی و اینها. بعدش هی پاپیچ شده بودم. هر پرسیده بودم که خوبی یا نه و اینها...


بالاخره به حرف آمده بود. تشنج های عصبی پشت هم. سرد شدن بدن. ضعف و سرگیجه و سردرد شدید. خسته و بی حال افتادن و آرامبخش گرفتن و ساعت ها خوابیدن....


نشسته ام وسط گزارش و برنامه سال بعد، دلیلش، عواملش و درمانش را سرچ کرده ام. بعدترش یک ترس مسخره ایی نشسته در تنم. هرچیزی که به مغز مربوط می شود من را یاد مریضی محبوب می اندازد. حالم خوش نیست. نگرانم. کاری هم ساخته نیست از من...هیچ کاری

نظرات 4 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:00 ب.ظ

عزیزم :( خدا کنه زودتر همه چی رو به راه شه :*

کاش سارا...کاش

گیلدا چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:44 ب.ظ

نترس دختر...چیزی نیست..

می ترسم گیلدا

یهدا پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:16 ب.ظ

mona سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:28 ق.ظ http://loveflash.blogsky.com

اخی عزیزم ناراحت نباش توکل کن بخدا..به من هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد