کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

این همه فاصله ...

هفته ها بود نرفته بودم کافه معروف و دوست داشتنیمان. زنگ های همه رفقای کافه نشین را همه این مدت بی پاسخ گذاشته بودمو حوصله جمع نداشتم و ندارم. دیروز به آرایشگرم می گفتم که جدا"آدم گریز شده ام  و عاشق ساعت های تنهایی ام در شرکت ام و بعد از آن هم چپیدن در خانه و در اتاقم ماندن. اصلا طاقت روبرو شدن با آدم ها را در خودم نمی بینم. دیروز بعد از آرایشگاه که زده بودم به سیم آخر و موهای تا کمر ریخته ام را ماهگونی کرده بودم، عزمم را جزم کرده بودم که سر خر را کج کنم به سمت کافه. شده یک قهوه هم بخورم با رفقا. رسیده نرسیده کافه را گذاشته بودم روی سرم. وسط میز ها چرخیدن و با همه سلام و احوال کردن. سفارشم را دست گرفته بودم و در سالن راه می رفتم. خیلی واضح و مبرهن بود که خسته ام و از چیزی فرار میکنم. چقدر همه چیز در این چند ماه که نرفته بودم عوض شده بود. حتی قیمت ها. حتی رفقای من. حرف هایشان را نمی فهمیدم. رفته بودند در یک فاز جدید.  داشتند آماده انتخابات می شدند. و من خیلی بی حوصله ام برای این حرف ها. یار کشی ها انجام شده بود. سمت ها پخش شده بود...

سفارشم را که خوردم، خداحافظی کردم و زدم بیرون. آمدم سمت خانه، من عوض شده ام یا آنها؟ نمی دانم. فقط می دانم خیلی ساکت شده ام ...همین

نظرات 1 + ارسال نظر
بالالایکا شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:49 ب.ظ http://www.balalayka.ir

دانا شده ای ریحان ... دانا !
میگویند جغد سمبل تنهایی و سکوت است اما به نظر من مظهر دانایی ست .

خواجه ی بهار نارنج می گوید :
دلا خو کن به تنهایی که از (تن ها ) بلا خیزد ...

انتخابات مهندسی شده ارزش فکر کردن را هم ندارد تا چه رسد به یارگیری در وانفسایی که هم نارفیقند کسی معنای یار چه میداند چیست ؟

بعدش هم تو سهم خودت را دادی ، بیش از اونکه کوپن داشتی از خودت و جوونیت مایه گذاشتی . بیشتر از اینش مغبون می شی به گمونم . مراقب خودت باش و خوشحالم بهم سر میزنی و فراموشم نکردی عزیزکم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد