کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است


یه سئوال خیلی شخصی از شما دارم آقای رییس ! به نظر شما با مدیری که 10 بار برای گزارش اطلاعات غلط فرستاده و شما مجبور شدین 60 بار گزارش رو عوض کنید ! باید چیکار کرد؟؟؟ نه جان من ، رییس یه بار خودتو بزار جای من... و بگو جای من بودی چیکار می کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
بالالایکا سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:19 ب.ظ http://www.balalayka.ir

و سلام ...
با اینکه میدونم ، همیشه میدونستم ، که 24 سالته ، بازم وقتی یادم میفته باورش برام سخته . آخه پسر کوچکم همین سن رو داره و وقتی میبینم منوز داره سرخوشی ها و بیغمی های دوران تجرد رو توی خونه ی پدری تجربه میکنه به این فکر میکنم که چقدر طفلکی هستن دخترا .
نمیدونم شاید دارم ساده انگاری میکنم و توی دلش پر از غم و غصه و مشکلاته و به روش نمیاره و من از خوش خیالی مادرانمه که این ریختی فکر میکنم .
ولی وقتی تو رو میخوندم/میخونم میگم انصاف نیست اینهمه کار و کار و زندگی جدی برای دختری به سن تو . لازمه کمی خوش بگذرونی ، بی خیالی کنی ، حتی خُل بازی در بیاری (با کمال معذرت) و یادت نره که هنوز خیلی خیلی جوونی . شادابیت از دست نره دختر !! بعد مثه ما میشینی و دریغ میخوری ...

شادابیم از دست رفته بالا جاتم.... زندگی کردن یادم رفته...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد