کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

از چاله به چاه نمی روم !

آن بالای قله ، که از تله سیژ پیاده شدیم که بی اندازیم در پیست، کشیده من را کنار که دخترک دیروز آقای "ح" را دیدم. شاکی بود از اینکه تو از اون دوری می کنی. کشیده بودم خودم را در پیست که جوابش را ندهم. باز پرسیده بود مشکل تو و آقای "ح" چیست. و من باز جواب سر بالا داده بودم. رسیده بودیم پایین پیست. افتاده بودیم روی برف ها...


گفته بودم که: " من از علی جدا نشدم که از چاه بی افتم در چاله مرد! آقای "ح" فکر می کند که من اگر به او میخندم بله دارم تیک و تاک می زنم. بهش پیغام بده که جان من بی خیال من شوید! همان علی برای همه زندگی من بس بود! "


زل زده به من. داستان را نمی فهمد. می گویم :" یک دور دیگر باهم برویم؟" سوار تله سیژ می شویم. می رویم قله. اسکی می کنیم تا پایین. و من هم چنان به این فکر می کنم که چقدر دیگر باید از آدم ها دوری کنم تا فکر نکنند یک زن مطلقه ام که دنبال دست آویز جدیدی برای زندگی ام می گردم...


من خوبم!! من زنده ام. من زندگی می کنم و همین برایم کافی است.

نظرات 2 + ارسال نظر
جاسمین پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:14 ب.ظ http://ilifeasiknow.persianblog.ir

taze ba webloget ashna shodam va neshastam kolesho khoondam..doost daram in tarz neveshtan va in joor zendegi haye pichide ro

نه دوست من ! زندگی اینقدر پیچیده اصلا خوب نیست. من تشنه ارامشم

زیتون چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ http://www.zeytoone-tanha.blogsky.com

عالی بود عزیزم... زنده باش و زندگی کن. شاد باش. لذت ببر. پرانرژی و سلامت. کاری به کار بیماران اطرافت نداشته باش

بیماران اگر کاری به کار ما نداشته باشند که خوبه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد