کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

نشسته ام زل زده ام به تقویم سال 90! به آخرین سه شنبه مهر ماه و اولین سه شنبه آبان . به 26 مهر و 3 ابان ! بعد هی با خودم می گویم لعنتی دارد می شود یک سال، نه اینکه دارد میشود. شد یکسال از آن روزهای آخر. 3 ابان که بشود دیگر هیچ خاطره مشترکی نداریم من و او. هیچ خنده یی، هیچ اخمی، هیچ خاطره ایی. 3 ابان که بشود ما باز خاطرات خودمان را داریم. هر کدام به تنهایی. 3 ابان 90 تا 3 ابان 91...میشود یکسال ! حواست هست؟ حواسم هست؟ باران می بارد...باران می بارید آن شب های لعنتی هم... کاش میشد شیفت دیلیت کرد همه ی روزها را ...همین

نظرات 2 + ارسال نظر
sara جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ب.ظ http://skis1.persianblog.ir

انقدر خودتو اذیت نکن عزیز دلم

ژولیت شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ق.ظ

قلبم وامیسه از فکر کردن به چیزی که نوشتی ریحانم

این زندگیه ژولیت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد