کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

کافه دل خوش ی من

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است... این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

365 روز

یک سال تمام ... از ان شبی که بی جان در خانه پیدایش کردم. دستانش یخ بود. صورتش بی رنگ. فقط صدای جیغ هایم در گوشم است. تنهایی و استیصالم در این لحظات. زنگ زده بودم به هانی. دویده بود با نیکا و علی بیمارستان. حالم خوش نبود. حالم خوش نیست. یک سال تمام. همه دقیقه ها. همه ثانیه ها. همه و همه در ذهنم جا مانده...جا مانده...حک شده...

نظرات 3 + ارسال نظر
ژولیت سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:20 ب.ظ http://true-life.persianblog.irr

همه چی هنوز توی ذهنت زنده است. ریحان باور نمی کنم یک سال گذشته انگار همین دیروز بود، اما میدونم به هیشکی اندازه تو سخت و تلخ نگذشته این یه سال. کاش میتونستم یه لحظه بگیرمت توی بغلم

بیا بیا بغل من اصلا :) همه چی انگار همین دیروز بود

sara سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:43 ب.ظ http://skis1.persianblog.ir

:(((

: ) :**

گیلدا چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ق.ظ

ریحان بعضی وقتا دوس دارم بگم لعنت به اینایی که از بودنشون فقط درد و صدای جیغامون جا مونده.

لعنت گیلدا ، لعنت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد